جوک جدید|جوک ۹۲
www.4uFun.ir
دیدی درد نداشت؟
جمله نوستالژیک پدر و مادرها بعد آمپول زدن به بچه هاشون
در حالی که بچه داره خون گریه میکنه
یعنی اون همه اشک ماله شوق بوده !!!
جوک جدید|جوک ۹۲
لذتی که در “کوفت” گفتن مــامان هست در “قربونت برم” هیچکس نیست!
جوک جدید|جوک ۹۲
ملاقه یه قاشقه که خواسته و تونسته !
جوک جدید|جوک ۹۲
یعنی اعتماد به نفس بعضیا رو اگه صندوق صدقات داشت
الان بانک مرکزی بود !
جوک جدید|جوک ۹۲
فکرشو بکن ، دغدغه زندگی دخترا رنگ ناخوناشونه !
اونوقت من میخوام برم بیرون فقط چک میکنم خشتکم پاره نباشه یه وقت !
.
.
.
بقیه «جوک های جدید|جوک های خنده دار» را در ادامه مطلب ببینید
ارتباطات توی ایران اینجوریه که به طرف ایمیل میزنی
بعد باید اس ام اس بفرستی ایمیلتو چک کن !
بعد باید زنگ بزنی بگی اس ام اساتو چک کن !
جوک جدید|جوک ۹۲
اﺯ ﻣﺰﺧﺮﻓﺘﺮﯾﻦ ﻧﺼﯿﺤﺘﻬﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ :”ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ” 😐
جوک جدید|جوک ۹۲
ﯾﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ…
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭ ﺑﯽ ﻋﻠﺖ ﺧﻠﻖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ
ﺑﻌﺪﺵ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ اﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ!
جوک جدید|جوک ۹۲
جالبه ها
موقع درس تو مغزم یه مدیا پلیر قوی نصب میشه
که قدرت پخش آهنگای قدیمی رم باکیفیت بالا داره..لامصب 😐
جوک جدید|جوک ۹۲
تنها روزی که یه زن خوشحال از خواب پا میشه روز عروسیشه
چون تنها روزیه که از اول که بیدار میشه میدونه چی باید بپوشه :))
جوک جدید|www.4uFun.ir|جوک ۹۲
انقدر که موبایلم ساکته
اگر یه موقع یکى زنگ بزنه گوشیم به جاى زنگ خوردن هول میشه سرفه میکنه !
جوک جدید|جوک ۹۲
تو رقص ایرانی ۲۰ درصد حرکاته 80 درصد عشوه !
جوک جدید|www.4ufun.ir|جوک ۹۲
نمیدونم چه حکمتی در این کار هست
که هرخانومی که میخواد وزنش را اندازه بگیره
بره روی ترازو شکمشو میده عقب !
جوک جدید|جوک ۹۲
نقش معلم پرورشی تو مدرسه مث نقش مداد سفید تو مداد رنگیا بود !
جوک جدید|جوک ۹۲
میخوام بدونم که کیفای مدرسه شما هم
بو نون پنیر مونده نارنگی له شده میداد یا فقط برای من اینجوری بود؟
جوک جدید|جوک ۹۲
یکی از فانتزیام اینه که
پلیس تو ایست وبازرسی ماشینم رو نگهداره …
-بگه اسم ؟
+بگم عباس
-بگه نام پدر ؟
+بگم عباس علی
-بگه فامیلت چیه ؟
+بگم عباسی
-بگه از کجا میای ؟
+بگم عباس آباد
-بگه کجا میری ؟
+بگم بندر عباس
پلیسه شاکی شه !!! 😐
-بگه بی شرف منو سرکار گذاشتی 😐
+بگم نه به حضرت عباس:|
جوک جدید|جوک ۹۲
بچه که بودم یه آبمیوه گیری داشتیم که وقتی روشنش میکردیم رسما رم میکرد و علاوه بر صدا و ویبره، میرفت یه دوری هم میزد تو آشپزخونه :))
بعد بابام همش منو مامور میکرد اینو نیگر دارم تا خودش هویجا رو آب بگیره. دقیقن حس اون کارگرایی رو داشتم که آسفالت رو سوراخ میکنن 😐