شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

بایگانی برچسب: داستان

داستان طنز شیخ و مریدان : ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺁﻫﻦ ﭘﺮﺳﺘﻨﺪ!

داستان طنز شیخ و مریدان : ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺁﻫﻦ ﭘﺮﺳﺘﻨﺪ! www.4ufun.ir ﺭﻭﺯﯼ ﺷﯿﺦ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻏﻨﯽ ﻭ ﻣﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﺵ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﺎﺝ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪﯼ. ﺗﯿﭗ ﺧﻔﻦ ﺷﯿﺦ ﺑﺎﻋﺚ ﺟﻠﺐ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﻓﺎﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺤﻔﻞ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺑﻪ ﻧﺎﮔﻪ…

ادامه نوشته »

داستان طنز من و افسوس گاو

داستان طنز من و افسوس گاو www.4ufun.ir ﯾﻪ بار با سرعت زیاد ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺷﻤﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ، ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﯾﻪ ﮔﺎﻭ ﭘﺮﯾﺪ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ! ﻣﻨﻢ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﺮﻣﺰ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﮐﯽ ﺷﺪﻡ ! ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺑﻮﻕ ﺯﺩﻥ، ﺩﯾﺪﻡ گاوه ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ

ادامه نوشته »

مجموعه اس ام اس های جدید

مجموعه اس ام اس های جدید www.4ufun.ir مجموعه اس ام اس های جدید سلام به همگی!!!!!!!!! مامان من مدیریت میخوند تو دانشگاه،بعد یه درس حسابداری دارن(همون بستانکار و بدهکار!!!) من اومدم مثلا عین یه دختر خوب کتاب مامانمو براش بلند بلند بخونم!!! شونصد و هفت بار به بستانکار گفتم پستاندار،بستاندار،پستانکار!!!!!!!!!! خو لامصبا چرا تو کتاب حسابداری اصفهونی

ادامه نوشته »

داستان طنز داستان واقعی اعدام دختری که همسرش را کشت

داستان طنز داستان واقعی اعدام دختری که همسرش را کشت www.4ufun.ir داستان واقعی!!!! حتما بخونید!!!! قاضی حکم رو اعلام کرد: اعدام !!!! حضار اعتراض میکردن! اما دخترک که سرتا پا پر از ترس و لرز شده بود نمیتونست حرفی بزنه و حتی صدای دیگرانم…..

ادامه نوشته »

داستان طنز مامان زنی یا مردی؟

داستان طنز مامان زنی یا مردی؟ www.4ufun.ir من مشغول تماشای سریال ، دخترم بدو بدو اومد و پرسید . دخترم : مامان تو زنی یا مردی ؟ من : زنم دیگه پس چی ام ؟ دخترم : بابا ، چی اونم زنه ؟ من : نه مامانی بابا مرد . دخترم : راست میگی مامان ؟ من :……

ادامه نوشته »

داستان فوق خنده دار مربی کودکستان و چکمه های بچه

داستان فوق خنده دار مربی کودکستان و چکمه های بچه www.4ufun.ir خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های ۴ ساله کار میکرد میخواست چکمه های یه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت. بعد از کلی فشار… و خم و راست شدن، بچه رو بغل میکنه و میذاره روی میز، بعد روی زمین بلاخره با هزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه میکنه و یه…..

ادامه نوشته »

داستان طنز رضایت والدین

رضایت نامه والدین یک مدرسه در یکی از روستا / طنز www.4ufun.ir در مدرسه ای در یکی از روستاها، از شاگردان خواسته بودیم که از پدرشان رضایت نامه ای بگیرند و بیاورند از دویست نفر شاگرد، فقط یکی بود که پدرش از او راضی نبود دیگر شاگردان رضایت پدر و مادر خود را فراهم کرده بودند! اما در این میان جمله های خوشمزه و بی معنا نیز وجود داشت که….

ادامه نوشته »