چهارشنبه , ۲۹ فروردین ۱۴۰۳

بایگانی برچسب: داستان کوتاه

داستان کوتاه وصیت نامه مرد خسیس و تعهد همسر

داستان کوتاه وصیت نامه مرد خسیس و تعهد همسر ۴ufun.ir روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد. زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را …

ادامه نوشته »

داستان کوتاه آبجی کوچیکه دوست دارم

داستان کوتاه آبجی کوچیکه دوست دارم ۴ufun.ir کلید را در قفل چرخاندم وارد خانه شدم. بابا در آستانه در منتظرم بود خندان گفت: سیما یا خودت حدس بزن کی اومده یا یه مژدگونی درست حسابی بده من بگم. با جیغ گفتم: خاله اینا. بابام به علامت نفی سرش را تکان داد. با ظاهر شدن تینا در پشت پدرم خنده از لبانم غیب شد. مثل همیشه شاد شنگول جلو آمد، مرا محکم در آغوشش گرفت و غرق بوسه کرد. ولی من مثل مجسمه خشکم زده بود، تینا گفت: بابا اگه می دونستم آبجی بزرگه از دیدنم اینقدر شوکه میشه نصفه نصفه …

ادامه نوشته »

داستان کوتاه و آموزنده راز موفقیت دونده المپیک

داستان کوتاه و آموزنده راز موفقیت دونده المپیک   www.4uFun.ir در یک رقابت المپیک، ورزشکارای زیادی از کشورهای مختلف جهان حضور داشتند. در این میدون بزرگ، هر رشته ای ورزشکارا و قهرمانهای خاص خودشو داشت که اومده بودند با به نمایش گذاشتن قدرتشون، پرچم کشورشونو روی سکوی قهرمانی بالا ببرند. اما تماشایی ترین رشته ورزشی در این رقابتا، مسابقات دوی سرعت بود که از همه بیشتر طرفدار و تماشاگر داشت. و تمام رسانه ها و تلویزیونای جهان، بیشتر از هر مسابقه دیگه ای، این رشته پرهیجانو تعقیب می کردند. در دوی سرعت صد متر و دویست متر و امدادی المپیک، …

ادامه نوشته »

داستان های کوتاه آموزنده

داستان های کوتاه آموزنده www.4uFun.ir ساعت گمشده روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید……   کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد… …

ادامه نوشته »

.: داستان کوتاه تکرار اشتباه :.

.: داستان کوتاه تکرار اشتباه :.   ۴uFuN.iR     کارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید : معنی این کار چیست؟ شما ۲۰۰ دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید رئیس پاسخ می دهد :     کارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید : معنی این کار چیست؟ شما ۲۰۰ دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید رئیس پاسخ می دهد : خودم می‌دانم ، اما ماه گذشته که ۲۰۰ دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ شکایتی نکردی کارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد …

ادامه نوشته »

داستان زیبای خاطره معلم

داستان زیبای خاطره معلم   ۴uFuN.iR     چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند. اما استاد بدون هیچ تأخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن. استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری  . بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد! آخر سالی دیگه بسه! استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید!…   و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که …

ادامه نوشته »