سه شنبه , ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

اعتراف های خنده دار

اعترافات فوق خنده دار سری دو

اعترافات فوق خنده دار سری دو www.4ufun.ir اعترافات فوق خنده دار سری دو میدونی بدترین اتفاقی که ممکنه بیفته چیه؟! اینه که تو دستشویی مسجد وضو بگیری بایکی سلام علیکم بکنی بعد نیم ساعت بدش به خاطرباطل شدن وضوت!!!!بخوای دوباره بری وضوبگیری ودوباره همون شخصو ببینیش! انقد نگاهشون تحقیر آمیزه!!! www.4ufun.ir اعتراف میکنم چند سال پیش مامانم بهم گفت برم قرص “شیاف” از داخل کیفش بردارم بدم بهش .. منم ضمن قرص ، یه لیوان آبم براش بردم . گفت : آب چرا اوردی ..؟ – مگه…….

ادامه نوشته »

اعترافات خنده دار خرداد۹۳ سری یک

اعترافات خنده دار خرداد۹۳ سری یک www.4ufun.ir اعترافات خنده دار خرداد۹۳ سری یک اعتراف میکنم این من بودم که تو مدرسه میرفتم توالت جای رنگ ابی و قرمزشیر رو عوض میکردم. قیافه بچه ها بعد اومدن از توالت خیلی دیدنی بود. www.4ufun.ir اعتراف میکنم با ۱۶سال سن و یک متر و شصت و هشت سانت قد گوشی ندارم… (مدیونید که اگه الان فک کنین با گوشی مامانم دارم پست می ذارم) اعترافات خنده دار خرداد۹۳ سری یک اعتراف میکنم این اواخر در به در دنبال کد اهنگ” لوسی” باسه پیشوازم بودم. هم اکنون نیازمند یاری…..

ادامه نوشته »

اعترافات جالب و خنده دار فروردین ۹۳ | اعتراف میکنم های فیسبوکی

اعترافات جالب و خنده دار فروردین ۹۳ | اعتراف میکنم های فیسبوکی   ۴ufun.ir        یه بار مجبور شدم برم یه مجلس ختمی که مسجدش صندلی نداشتموقعی رسیدم که روضه خون داشت خودشو میکشت.همون موقع یه نفر از کنار دیوار بلند شد و من جاشو گرفتمو تکیه دادم یه لحظه دنیا دور سرم چرخیدو سقف مسجد اومد جلوی نظرم و صدای خنده رفت هوا!دیوار نبود. برزنت بود تو زنونه فرود اومده بودم!   اعترافات خنده دار   تو دوران دانشگاه با بعضی از بچه ها بد جور تیریپ مرام و معرفت داشتیمو هی تعارف به هم تیکه پاره …

ادامه نوشته »

اعترافهای خنده دار دی ۹۲

اعترافهای خنده دار دی ۹۲   ۴ufun.ir     وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم ۳۰ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه …

ادامه نوشته »

اعتراف های خنده دار دی ۹۲

اعتراف های خنده دار دی ۹۲   ۴ufun.ir     چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باقچه و سیگار خاموش موند تو دستم   اعترافات خنده دار   اعتراف می کنم یه با زنگ زدم ۷۰۰ اپراتور ایرانسل کلی پشت خط منتظر موندم تا بعد یه ربع یه پسره جواب داد منم حواسم دیگه به گوشی نبود هل شدم گفتم: سلام منزل آقای ایرانسل؟   اعترافات خنده دار   وقتی بچه بودم رفتم به …

ادامه نوشته »

اعتراف میکنم ۹۲ | اعتراف میکنم که

اعتراف میکنم ۹۲ | اعتراف میکنم که ۴ufun.ir   اعتراف میکنم ۹۲ | اعتراف میکنم که   اعتراف می کنم وقتی از خیابون رد می شم اسم تابلو مغازه ها رو می خونم   اگه تو ماشینم باشم سعی می کنم همه رو بخونم اگه نشه یه جورایی وجدان درد می گیرم !   این عادتو از بچگی دارم چون معلم کلاس اول دبستانمون گفته بود تابلوی مغازه ها رو بخونین تا روخونی تون قوی بشه دیگه این مونده تو سرم!   اعتراف میکنم ۹۲ | اعتراف میکنم که   اعتراف می کنم تو نصب بازی یا نرم افزار همش …

ادامه نوشته »

اعترافات خنده دار پسرها

اعترافات خنده دار پسرها ۴ufun.ir اعتراف می کنم پسر همسایمون دوتا سی دی از ویدیوکلوپ برداشته بود. گفتم که بده من هم ببینم. اون هم گفت به شرط اینکه یه سی دی جدید بدی. من هم که هیچی نداشتم رو یه سی دی الکی نوشتم کشتی رانی در کوهستان و بهش گفتم این فیلم رو هیچ جا ندارن. خیلی خوبه! خلاصه خیلی تعریف کردم اون دوتا سی دی رو ازش گرفتم … * چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها …

ادامه نوشته »

اس ام اس های اعتراف های جدید ۹۲

اس ام اس های اعتراف های  جدید ۹۲   ۴uFuN.iR     اعتراف می کنم وقتی از خیابون رد میشم اسم تابلو مغازه هارو می خونم اگه تو ماشینم باشم سعی میکنم همرو بخونم اگه نشه یه جورایی وجدان درد میگیرم اَصَن یه وضعی!!! این عادتو از بچگی دارم چون معلم کلاس اول دبستانمون گفته بود تابلوی مغازه هارو تیتر روزنامه هارو بخونین تا روخونیتون قوی بشه دیگه این مونده تو سرم!!...اعتراف میکنم تو نصب بازی یا نرم افزار همش موس رو میگیرم جولویه اون نوار سبزه تا به اون برسه بعد که یکم میره جلو خر کیف میشم میگم …

ادامه نوشته »

اعتراف های خنده دار ۹۲

اعتراف های خنده دار ۹۲ , جدیدترین اعتراف های خنده دار , طنز اعتراف       اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان…؟۱۷ ساله؟نام پدر….؟هستید؟ دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟ با تعجب گفت : بله! آقا منم گفتم : “اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا ۴۸ ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی”! طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان… هنوزم عذاب …

ادامه نوشته »